مشکلات زنان بعد از طلاق-زنان مطلقه را دریابیم
نویسنده:حسن بصیری هریس
چکیده:
هدف این مقاله مطالعه مشکلات زنان مطلقه ایست که بعد از طلاق گرفتن دچار بعضی دغدغه ها و گرفتاری هایی که اصلا انتظار نمی رفت، با ان مواجه می شونددر جامعه ما یا این طور بگویم در ایران ما ،واقعیت زندگی زنان مطلقه در زیر انبوهی از باورهای غلط و مشکل زا نادیده گرفته می شود،در صد زیادی از زنان مطلقه ،قضاوت های تنگ نظرانه افراد جامعه نسبت به طلاق و زنان مطلقه را باور داشته و احساس بیگانگی ،ناامنی و ناراحتی را در خود به وجود می اورد.زنان و کودکان طلاقدر معرض آسیبهای اجتماعی بیشتری نسبت به مردان قرار دارند افسردگی و بهدنبال آن مشکلات روحی از جمله کوچکترین آسیبهای اجتماعی بعد از طلاق است.
مقدمه:
طبق قانون مدنی و با استناد به ماده ۱۱۳۳ مرد هر زمان که بخواهد و اراده کند می تواند همسرش را طلاق دهد، و این در حالی است که زن زمانی که می خواهد طلاق بگیرد باید مواردی را که در قانون به آنها عسر و حرج گفته می شود را برای قاضی ثابت کند تا بتواند او را راضی سازد که حکم طلاق را به نفع زن صادر سازد و همچنین بتواند تمام حق و حقوق مشخص خود را دریافت دارد و این در حالی است که اگر زن خود درخواست طلاق بدهد از تمام حق و حقوق مالی بی بهره خواهد شد .
یکی از مهمترین مشکلات زن(1)پس از طلاق مشکلات مالی است، در بسیاری از موارد زن در مقابل طلاق از سوی شوهر از تمام حق و حقوق قانونی خود چشم پوشی می کند و یکی از آنها مهریه می باشد . نتایج یک تحقیق نشان می دهد ٧٨ درصد زنان طلاق گرفته شهر تهران، مهریه خود را در هنگام طلاق دریافت نکرده و ۴١ درصد برای طلاق گرفتن مجبور به گذشتن از مهریه خود شدهاند . این در حالی است که بیش از ٨٩ درصد از زنان طلاق گرفته هیچ نفقهای دریافت نکردهاند و به دلیل اینکه بیشتر زنان در خارج از خانه به شغلی مشغول نیستند و حتی در صورت داشتن مدرک تحصیلی عالی، بسیاری از آنها پس از ازدواج بنا به هر دلیلی دست از کار کشیده اند، اما پس از طلاق ، برای یافتن شغلی مناسب و تامین خود دچار مشکلات بسیاری می شوند و طبق همان تحقیق تنها ١۶ درصد از زنان مطلقه شاغل هستند .
متاسفانه دیدگاه ناپسند جامعه نسبت به زنان طلاق گرفته به خودی خود برای آنها مشکلات بسیاری را پدید آورده است، زن پس از طلاق در صورتی که فرزندی نداشته باشد ، نفقه ای دریافت نمی کند مگر زنانی که دوران عده را می گذرانند، که شوهر در همان دوران عده باید نفقه زن را بپردازد اما اگر حضانت بچه ها به زن سپرده شده باشد مرد موظف است با تعیین دادگاه براساس سن و نیازهای فرزندان ، مقرری به آنها پرداخت نماید. لازم به ذکر است که به هنگام طلاق شروط مربوط به تقسیم دارایی دوران زندگی مشترک به ندرت به اجرا در می آید و با توجه به پرونده های طلاق و آمارهای ارایه شده کمتر زن و شوهری پس از طلاق برای تقسیم اموال و دارایی شان اقدامی کرده اند .
با توجه به اینکه یکی از شرایط برای تقسیم اموال ، ارائه دادخواست از سوی مرد است، امار درصد طلاق هایی[دعوی] که از سوی شوهر آغاز شده است بسیار پایین می باشد و به همین دلیل کمتر زنی توانسته است، نیمی از اموال زندگی مشترک خود را پس از طلاق دریافت دارد و در ازدواج هایی که شرط تقسیم دارایی مرد قید شده زحمت اثبات دارایی مرد با زن است و بارها گزارش شده که اثبات و تعیین دارایی شوهر پس از ازدواج کار دشواری است، در عین حال در زمان ازدواج دو طرف اجباری به دادن گزارش دارایی خود ندارند.
دوم- یکی دیگر از مشکلات زنان مسئله حضانت فرزندان شان است ، بسیاری از زنان در قبال مهریه و دیگر حق و حقوق مالی خود، خواهان حق نگهداری فرزندان خود هستند. ولی باز هم این امر حالتی نسبی دارد زیرا طبق بیان صریح قانون اگر زن دوباره ازدواج کند حضانت از وی سلب خواهد شد، و دیگر آنکه مرد می تواند از نظر خود بازگردد و حضانت فرزندان را خود به عهده بگیرد ، اما زن نمی تواند مهریه و حق و حقوق خود را پس از تغییر رای مرد باز پس بگیرد .
در واقع بعد از وقوع طلاق و وجود اختلاف در میان زن و شوهر، اولین مسئله ای که ذهنیت زن و شوهر متوجه آن می شود، حضانت کودک یا کودکان است که نتیجه زندگی مشترک بوده است.
در بسیاری موارد، مرد از سرپرستی کودک به عنوان وسیله ای جهت کسب امتیازات علیه طرف مقابل استفاده می کند و همین امر باعث می شود که زن بیشتر تحت فشار روحی قرار بگیرد ، متأسفانه این فکر غلط در ذهن یکی از والدین که سرپرستی به او واگذار شده، نقش می بندد که تمامی وجود کودک متعلق به او بوده و حتی از ملاقات پدر یا مادر با کودک و بالعکس ممانعت می کند و چون رابطه کودک با مادر، قوی، عاطفی و احساسی است، این موضوع زمینه را برای سوءاستفاده عده ای از مردان فراهم می کند و مواردی مشاهده شده که مرد به منظور انتقام جویی و کینه خواهی درصدد ممانعت از اعمال حق قانونی مادر، که ملاقات با کودک هر هفته ۲۴ ساعت است، بر می اید.
از طرفی تغییر حضانت و واگذاری آن به مرد موجبات سلب آسایش فکری و عدم امنیت روانی در زن های طلاق گرفته را فراهم می کند، مگر آنکه مرد بنا برعلل قانونی، مانند اعتیاد یا اشتغال به فساد و بیماری، اختیار قانونی حضانت فرزند را از دست بدهد. در دورانی که حضانت کودک به عهده مادر است، هزینه و مخارج کودک به عهده پدر می باشد که از طریق مراجع قانونی به آن رسیدگی می شود. سوم- گذشته از تمام مسائل فوق یکی از مشکلات زنان طلاق گرفته آزارها و مزاحمت هایی است که همسر سابق نسبت به او روا می دارد و سعی می کند به طرق مختلف از دیدگاه خود انتقام طلاق را از او بگیرد و با توجه به همان تحقیق ۴۵ درصد زنان طلاق گرفته از مزاحمتها و مداخلات همسر قبلی خود ابراز ناراحتی کرده و از این بابت احساس سلب حقوق فردی و اجتماعی شان را میکنند. از سوی دیگر۴٠ درصد دیگر نیز محدودیتها و مزاحمتهای اعضای خانواده خود را مخل امنیت و آزادی خود قلمداد میکنند .
زن طلاق گرفته برای زندگی در میان یک جامعه مرد سالار با مشکلات عدیده ای رو به روست، اگر بخواهد با خانواده اش زندگی کند از سوی آنها مورد آزارهای روحی قرار می گیرد، رفت وآمدهای او کنترل می شود و خانواده ها برای حفظ آبروی خود سعی می کنند از معاشرت های او بدلیل حساسیت های جامعه جلوگیری کند.
اگر بخواهد به طور مستقل زندگی کند پیدا کردن یک محل مسکونی و صاحب خانه ای که مایل به ارائه یک خانه به یک زن مطلقه باشد کاری بس دشوار است و حتی اگر چنین خانه ای را هم بیابد باز هم باید با همسایگانی بر خورد کند که او را تنها به چشم عمل نابود کننده زندگی خود می بینند. شاید بتوان گفت: یکی از بزرگترین علل این تفکرات، رواج روز افزون ازدواج موقت توسط مردان متاهل باشد که در بیشتر موارد زنان مورد نظر از میان زنان طلاق گرفته ای هستند که تنها به علت مشکلات بسیاری که پس از طلاق به آنها فشار آورده است تن به اینگونه زندگی مشترک می دهند.
مشکلات اکثر زنان بعد از طلاق نه تنها کم نمی شود بلکه زیادهم می شود.
اغلب زنانی که طلاق را تجربه کرده اند حاضرند تا با بازگشت به شرایط گذشته آرامشی هرچند مخدوش و دچار مشکلات عدیده را بر زندگی بعنوان یک زن مطلقه ترجیح دهند.
طلاق یک بدعت اجتماعی است و به عنوان ابزاری اجتماعی درمواجه با شکست در ازدواج به کار گرفته می شود. غالبا در فرآیند طلاق یکی ازطرفین، درگیری های عاطفی و رنج بیش تری را متحمل می شود و به مدت طولانیتری در بحران به سر می برد.
طلاق نه تنها اثرات اقتصادی منفی بسیاری برای خانوادهدارد بلکه این اثرات در تک تک سلول های اجتماعی رخنه می کند و حتی خانوادههای سالم، ناخودآگاه در اجتماع تحت تاثیر عوارض طلاق قرار می گیرند.
درجامعه ما،واقعیت زندگی زنان مطلقه در زیر انبوهی ازباورهای غلط و مشکل زا نادیده گرفته می شود، درصد زیادی از زنان مطلقه،قضاوت های تنگ نظرانه افراد جامعه نسبت به طلاق و زنان مطلقه را باور داشتهو احساس بیگانگی، ناامنی و ناراحتی را در خود به وجود می آورد.
نیازهای اقتصادی چنین می طلبد که زنان مطلقه با تشکیلخانواده جدید به ترمیم روحی و رفع نیازمندی های خود بپردازند. اما چنینشرایطی در جامعه ما امکان پذیر نیست، به علت چنین محدودیتی احتمال ورودزنان مطلقه به فعالیت های بزهکارانه به سبب نیازهای مالی و جنسی افزایش میدهد.
موضوع دیگر آن است که با توجه به اینکهبسیاری از طلاقها در اوایل زندگی اتفاق میافتد میتوان انتخابهای غلط ونادرست را مهمترین دلیل طلاقها عنوان کرد. گاهی توجه به ظواهرزندگی آنچنان زیاد میشود که اصل برقراری ازدواج و زندگی مشترک را از بینمیبرد.
البته این نکته قابل توجه است که برخی از افراد بر اثراحساساتی شدن تصمیم به انتخاب همسر میکنند که این امر کاری بسیار اشتباهاست؛ زوجین باید قبل از ازدواج به روحیات و خلقیات همدیگر کاملاً آگاهباشند.
طلاق راه حل آخر نیست چرا که با طلاق تازه مشکلات شروع می شود
برخی از زوجین بهخصوص زنان معمولاً با بروز مسایل کوچک و گاهی بیارزش طلاق را انتخابمیکنند.
زوجین باید بدانند طلاق راهحل مناسب و خوبی برایرهایی از مشکلات نیست. طلاق شاید ظاهراً مشکلی را حل کند ولی مشکلات دیگریرا برای فرد ایجاد میکند، بنابراین زوجین باید به این نکته توجه داشتهباشند که طلاق بهترین راهحل نیست.
یکی از زنان مطلقه از فامیلهای دور در گفتگویی که با او داشتم گفت: طلاق در واقع مشکلیرا از بین نمیبرد و فقط نوع مشکلات فرد را تغییر میدهد و در بسیاری ازموارد مشکلات بعد از طلاق سختتر از مشکلات قبل از طلاق است.
زنان و کودکان طلاقدر معرض آسیبهای اجتماعی بیشتری نسبت به مردان قرار دارند افسردگی و بهدنبال آن مشکلات روحی از جمله کوچکترین آسیبهای اجتماعی بعد از طلاق است.
بسیاری از زنان مطلقهبعد از جدایی با والدین خود زندگی میکنند ولی برخی از زنانی که متارکهمیکنند، مکان مناسبی برای گذران زندگی ندارند و حتی افرادی هم که به طورمستقل زندگی میکنند، مشکلات خاص خود را دارند.
گاهی برخیسوءتفاهمها و توقعات نابجا باعث بروز مشکلات جدی در زندگیهای مشترکمیشود که در این شرایط، مراجعه به مراکز مشاوره خانواده میتواند بسیاریاز این مسائل را حل کند.
زنان مطلقه علاوه بر مشكلات اقتصادی یا ...که بیان کردم،بدتر از ان از نگاه نامهربان مردم رنج میبرند.
تنها در جاده پر فراز و نشیب زندگی ،نگاههای زیرچشمی، نجواهای درگوشی، حرفهای نیشدار، سوءظن اطرافیان، شغلی كه به او نمیدهند، خانهای كه به آن راهش نمیدهند، چشمهای طمعكار بعضیها، احترامی كه از دست رفته، جنگیدن برای استقلال، زجر نانخور بودن، مشكل بچهها، جوانیای كه باید بسوزد، عمری كه باید تلف بشود، خجالت، تاسف، نگرانی، آه، اضطراب، سرخوردگی و...
اگر كسی مطلقه باشد حتما با بیشتر این حالتها آشنایی دارد؛ حسی میان تمایل به زندگی و عشق به زنده نبودن، درست مثل گیر افتادن بر سر دوراهی مرگ و زندگی. حالا بیشتر آدمها داستان آن زن هندی بختبرگشته كه وقتی شوهرش مرد و انگ بیشوهری به او خورد را شنیدهاند و میدانند كه به هیچ گناه ناكردهای خودش روی هیزمهای چیده شده خوابید تا به جرم بیهمسری مثل زنهایی از تبار خودش، جسمش دود شود و آن یك مشت خاكستر به جا مانده از او ننگ را بشوید.
حكایت چندشآوری است اما اگر خوب دقیق شویم در سرزمین خودمان نیز خیلیها دیگران را بر بستری از آتشی ندیدنی میخوابانند تا به هیچ جرمی در شرارههایی بسوزند كه قرار نیست با زبانه كشیدنشان چیزی را عوض كنند.
انگار به اعتقاد بعضیها غم مطلقه شدن برای یك زن به اندازه كافی بزرگ نیست و لازم است تا به شیوههای دیگر او را آزار داد و به مردهای متحرك تبدیلش كرد.در زیر به بیوه شدن نیز اشاره کنم که چیزی کمتر از زنان مطلقه ندارد و ان هم کمی مشابه با این مشکلات است :
مشكلی به نام بیوه شدن
عمر یك مرد تمام میشود، از او زن با چند فرزند باقی میماند. اگر اوضاع اقتصادی مرد خوب باشد، زن و فرزند به جای غم آب و نان فقط درد دوری را تحمل میكنند، اما همیشه اینطور نیست و یك مرد با رفتنش جای خالی پدر و همسر را با بیپولی عمیقتر میكند.
اگر رابطه زناشویی زن و مرد پیش از مرگ خوب باشد، تب تند فامیل مرد نیز زود فروكش میكند اما وقتی آن دو زندگی مشترك آرامی با هم نداشتهاند، ساكت نگه داشتن خانواده همسر نیز مشكلی افزون بر دیگر مشكلات میشود.
كم نیستند خانوادههایی كه وقتی پسرشان را از دست میدهند با یادآوری این موضوع كه عروسشان گاهی بنای ناسازگاری داشته است، كینه او را به دل میگیرند و تا انتقام نگیرند و به او نفهمانند كه او در مرگ همسرش مقصر بوده آرام نمیگیرند. در این میان برخی خانوادهها نیز آتش كینهشان را شعلهورتر میكنند تا فرزندان بهجا مانده نیز پابهپای مادرشان طرد شوند.
در چنین شرایطی اگر شوهر از دنیا رفته ، مال و منالی نداشته باشد و زن و فرزند مجبور شوند دستشان را در سفره خانواده همسر دراز كنند، معلوم است كه چه شرایط سختی پیش میآید. شاید برای همین است كه خیلی از زنان ترجیح میدهند سختی برگشتن به خانه پدری را به جان بخرند و تا پیدا كردن كاری مناسب آنجا بمانند.
البته برگشتن به خانهای كه سالها پیش دخترش بودهای و امروز مهمانی هستی كه چند فرزند بیپدر را به دنبال میكشد نیز به مذاق خیلیها خوش نمیآید، اما وقتی چارهای جز این نمیماند باید با سختیهایش كنار آمد.
در خانه پدر دلسوز برای زن بیوه زیاد است اما به هر حال اگر قرار باشد پدر و مادری كه خودشان اوضاع اقتصادی مناسب و خانهای جادار ندارند از چند نفر دیگر هم مراقبت كنند به احتمال زیاد بعد از مدتی خسته میشوند و حرفهایی میزنند كه گرچه میتواند از سر دلسوزی باشد، ولی عرصه را بر زن تنگ میكند.
پس باید برای خارج شدن از این وضعیت راهی پیدا كرد و اولین راه پیدا كردن شغلی مناسب است. این میتواند سختترین مرحله كار باشد بویژه وقتی زن بیشوهر تحصیلات و تخصص كافی نیز نداشته باشد .
اما با فرض اینكه چنین زنی توان كاری خوبی هم داشته باشد، باز كار دادن به زنی كه بیهمسر زندگی میكند و ممكن است بیش از زنان دیگر درگیر مشكلات باشد، چیزی است كه خیلیها را منصرف میكند.
در این میان اوضاع زنان تحصیلكرده و توانمند بهتر از كسانی است كه مجبورند در ردههای پایین شغلی كار كنند، چون محیطهای كارگری و كارگاهی جاهایی هستند كه نقطهضعف آدمها را بیشتر از جاهای دیگر بزرگ میكنند و از آن غولی ترسناك میسازند.
گام دوم استقلال، پیدا كردن سرپناهی مستقل است كه سختیهایش دستكمی از به دست آوردن شغل ندارد. كمتر كسی حاضر میشود خانهاش را به زنی بیوه اجاره بدهد. این واقعیتی انكارنشدنی است بویژه اگر اوضاع مالی او نیز تعریفی نداشته باشد و خیال صاحبخانه از پرداخت بموقع اجارهخانه مطمئن نباشد .
البته حتی اگر وضعیت اقتصادی چنین زنی روبهراه هم باشد، باز خیلی از صاحبخانهها دلچركینند كه مبادا حضور چنین مستاجری در خانه حرف و حدیث بسازد و به آبرویش خدشه بزند.
یك زن بیوه حتی اگر در ابتدای راه این چیزها را نداند به مرور زمان همه چیز دستگیرش میشود. او حتی بعد از پیدا كردن شغل و سرپناه مشكلاتی دارد كه تا كسی مثل او نشود دركشان نمیكند.
یعنی اگر مشكلات اقتصادی، مشكل سرپناه و خیلی از نیازهای مادی این زنان حل شود باز آن چیزی كه نمیشود با پول درستش كرد، نگاههای معنیدار و سوءظنهای غیرمنصفانهای است كه مردم هیچگاه دست از آنها برنمیدارند.
مشكل مهم یك زن طلاق گرفته یا بیشوهر، نگاههای آزاردهنده زنان و مردانی است كه فكر میكنند اگر زنی شوهرش را از دست داد باید مثل مرده رفتار كند و همه خواستههایش را درست مثل همسر از دست رفتهاش دفن كند.
وقتی زنی بیهمسر در محلهای رفت و آمد میكند كه خیلیها از سرنوشتش باخبرند، اگر با نگاه بدبینی نظارهاش نكنند دستكم چشمهایی كه قصد ترحم یا سوءاستفاده از او را دارند آزارش میدهند. هنوز هم مردهایی پیدا میشوند كه وقتی وجود زنی بیشوهر را حس میكنند، نقشههایی به سرشان میزند كه بوی حسننیت نمیدهند.
البته اگر رفتار زن بیشوهر به دست دیگران بهانه ندهد و وقار و متانتش حرف و حدیثها را تمام كند او نیز میتواند مثل زمان تاهل با آرامش زندگی كند، ولی برخی اوقات چنین اتفاقی نمیافتد.
یك زن بیوه اگر تا اینجای كار موفق باشد، ولی باز موانعی از جنس سنت و خرافه مقابلش خواهد بود كه حتی گذر زمان هم تغییری در آنها نمیدهد. میگویند نباید دوست یك زن بیوه بود، میگویند اگر كسی ما را با او ببیند شاید فكرهای ناجوری بكند، میگویند در خانه زنهای بیوه ممكن است كارهای نادرستی انجام بگیرد، میگویند یك زن بیوه هر چقدر هم خوشقلب باشد نباید سر سفره عقد كسی حاضر شود، میگویند او خوشقدم نیست، میگویند او بدشگون است و......
از نگاه خیلی از مردم یك زن بیوه نباید هنگام جاری شدن خطبه عقد در محل حاضر باشد چون انگار از دست دادن شوهر اتفاقی بدیمن است كه میتواند مثل ویروسی خطرناك دامن زوج جوان را هم بگیرد. به چنین زنی معمولا مجال قند ساییدن بر سر عروس و داماد هم داده نمیشود، چون میگویند اگر دست او به زندگی شیرینی میداد با زندگی خودش چنین میكرد؛ به خاطر چنین دیدگاهی معمولا از زنان بیوه در مورد راهكارهای زندگی نیز نظرخواهی نمی شود.
فرزندان و مشكلاتی از جنس دیگر
وقتی بحث نگهداری از بچههای بیتاب از نداشتن پدر پیش میآید همه این مشكلات كنار میرود. نگهداری از بچهها حتی زمانی كه در كنار همسر هستی، كاری طاقتفرساست اما وقتی قرار است خودت این كار را به تنهایی انجام دهی، مشخص است كه سختی كار تا چه اندازه .
تامین مخارج فرزندان، ارضای روانی آنها و آن چیزی كه به آن پر كردن جای خالی پدر گفته میشود، تنها بخشی از وظایفی است كه مادر بیهمسر باید آن را بهعهده بگیرد. معمولا كنار آمدن باناسازگاریهای بچهها و بهانهگیریهایشان كار آسانی نیست همانطور كه شنیدن آرزوهای آنان كه با رفتن پدر بر باد رفته، سخت است.
وقتی بچهها بزرگ میشوند، اگرچه این احساس تعلق به پدر در آنها تا حد زیادی كمرنگ میشود اما باز هم برای یك مادر سخت است كه به تنهایی تمام وظایف مربوط به تحصیل و ازدواج فرزندانش را انجام بدهد. اما انگار چارهای نیست چون زنی كه تنها ماندن پس از همسر را انتخاب میكند، باید سختیهای زیادی را بر خود هموار كند.
ازدواج مجدد، پول بیشتر، خواستگار بیشتر
در جامعهای كه بیشتر مردم یاد نگرفتهاند به امور دیگران وارد نشوند، ازدواج یك زن طلاق گرفته هم میتواند مشكلساز باشد. خیلی افراد هستند كه میگویند زنی كه طلاق گرفته بویژه اگر حضانت فرزند را به عهده گرفته، باید خودش را وقف او كند و به ازدواج مجدد فكر نكند اما در مقابل عدهای هم هستند كه میگویند برای اینكه حرف و حدیث درباره چنین زنی درنیاید او باید بعد از مدتی دوباره تشكیل خانواده بدهد.
زنی كه طلاق گرفته و حالا تنها زندگی میكند اگر با هر كدام از این دو نظر روبهرو باشد بیشك با مشكلاتی دست به گریبان است، چون تفكری كه میگوید او باید تارك دنیا باشد او را محكوم به تنهایی كرده و تفكر دوم او را به اقدامی شتابزده مجبور میكند. در این میان انگیزه مردانی كه به خواستگاری چنین زنانی میآیند نیز قابل توجه است، به طوری كه بیشتر خواستگاران، فریفته ازدواج با زنی میشوند كه اوضاع اقتصادی روبراهی داشته یا در واقع مهریه چند میلیونی از شوهر اول دریافت کرده و با استقلال مالیاش بار مخارج مرد را هم به دوش بكشد.
از این قبیل مردان كم نیستند، برای همین است كه بسیاری از زنان مطلقه نمیتوانند به حسننیت خواستگاران خود اعتماد كنند، چرا كه میدانند وقتی مرد با هدف كسب سود آنها را انتخاب میكند، میتواند دردسر ساز باشد. این در حالی است كه نحوه رفتار همسر دوم با فرزندان زن و امنیت آنها نیز موضوعی است كه بسیاری از زنان را برای ازدواج دوم مردد میكند.
زنان مطلقه، غوطهور در مشكلاتی بیشتر
امابا کلی حرف از زنان بیوه که در بالا اشاره شد زنان بیوه هر چقدر هم مشكل داشته باشند، مشكلاتشان بیشتر از زنان مطلقه نخواهد بود. زنی كه همسرش فوت كرده دستكم این شانس را دارد كه دیگران به خاطر اتفاق ناخوشایندی كه برایش رخ داده با او همدردی كنند اما به زنانی كه طلاق میگیرند اینگونه نگاه نمیشود.
زنان حتی اگر در بروز طلاق كاملا بیتقصیر باشند باز هم نگاههای شماتتآمیز دیگران آنها را تعقیب میكند، چون هنوز این باور غلط در ایرانیان وجود دارد كه حتی اگر بدترین اتفاقات در خانه شوهر رخ داد، زن باید تحمل كند و سوختن و ساختن را به جدایی ترجیح دهد.
پس زنی كه چه با تقصیر و چه بیگناه از همسرش جدا میشود علاوه بر اینكه مشكلات زنان شوهرمرده را دارد با چالشهای خاص خودش نیز دست به گریبان استدر این میان زنان جوان مطلقه محدودیتهای بیشتری نسبت به دیگر زنان بیهمسر دارند و علاوه بر احساس ناراحتی و عذاب دائمی، بندرت نیز از حمایتهای اجتماعی بهرهمند میشوند.
مشكلات اقتصادی، مشكلات فرزندپروری، مشكل سرپناه، طعنهها و متلكهای دیگران و در معرض انواع سوءنیتها بودن، مشكلاتی است كه اگر مزاحمتهای همسر قبلی را نیز به آن اضافه كنیم، ملغمهای از مشكلات میشود كه به دوش كشیدنشان كار بسیار دشواری است. زنان مطلقه در خانه پدری هم راحت نیستند، چون خانواده به آنها به چشم دختری مجرد و آزاد نگاه نمیكند و محدودیتهای بیشتری را در رفت و آمد و اشتغال آنها قائل میشود. همچنین فارغ از نگاه سوء و آزاردهنده برخی مردان به اینگونه زنان، بسیاری از زنان مجرد بهواسطه ناتوانی در برخورد با مشكلات یا فشار اطرافیان مجبور به ازدواج مجدد میشوند، در حالی كه اغلب این زنان خواستگارانی بسیار بالاتر از سن خود و دارای چند فرزند دارند و با مشكل راضی كردن فرزندان هم روبهرو هستند.
اما مشكلات روانی این زنان با هیچ فشار اقتصادی و اجتماعی دیگر قابل مقایسه نیست. از دست دادن همسر بخصوص در دوران جوانی و پیامدهای ناگوار طلاق مشكلاتی چون افسردگی، بدبینی، احساس نگرانی شدید، یأس، سرخوردگی و از دست رفتن اعتماد به نفس را برای این گونه از زنان ایجاد میكند كه فقط با روحیه همدردی و نگاه انسانی به این زنان قابل درمان است. ولی با همه این حرفها به نظر میرسد بسیاری از مشكلات زنان بیهمسر چه بهواسطه فوت شریك زندگی یا جدایی از او، با تغییر فرهنگ مردم (چه اعضای خانواده و چه افراد جامعه) حل خواهد شد، بویژه وقتی افراد یاد بگیرند كه نگاهشان مثل ساكنان منطقه بنگال نباشد كه وقتی شوهری میمیرد فرزندان و اقوام، زنان بیوه را از خانه بیرون میكنند و موهای سر آنها را میتراشند و جامه نكبت به تنشان میكنند و وادارشان میكنند تا بقیه عمر را در نهایت فقر و بدبختی زندگی كنند.
مشکلات طلاق از بعد فردی
ترس از آینده
تصمیم به پایان دادن به یک رابطه نزدیک ، کار ساده و بی اهمیتی نیست ، این تصمیم با احساس تأسف و سرزنش خود همراه است .
ترس از تنهایی پس از طلاق ، احساسی است که زنان بیش از مردان ابراز می کنند . این ترس بیشتر ناشی از این نگرانی است که آیا شریک زندگی دیگری خواهند داشت ؟ ترس و یأس از اینکه نتوانند بدون یک مرد زندگی کنند و فرزندان خویش را به تنهایی اداره کنند و شغلی بیابند و از نظر مالی خود و فرزندانشان را اداره کنند ، این ترسهای واقعی ناشی از تردیدهای واقع بینانه درباره مسائل مالی ، بازار کار ، مشکلات بزرگ کردن فرزندان به تنهایی و تغییر در زندگی فردی و اجتماعی است .[ 2 ]
جدایی از همسر به طور ناگهانی یا پیش بینی شده برای همه اعضای خانواده ، علی الخصوص فرد ، یک شوک محسوب می شود . در این هنگام بحران عاطفی رخ می دهد . احساس انسان با عقل منطبق نیست و واکنش های فرد غیر ارادی است و در اکثر موارد دچار درماندگی می شود . در اولین مرحله انسان هنوز نمی داند باید واقعیت جدایی را بپذیرد یا نه ؟ آیا تنها خواهد ماند ؟ آیا در آینده همسری مناسب پیدا خواهد کرد ؟[ 3 ] .
احساس گناه
گاهی زنان مطلقه با احساس گناه زیادی در مورد متلاشی شدن خانواده دست به گریبان هستند . به اعتقاد برخی از صاحبنظران مهمترین احساسی که پس از طلاق در پدر و مادر متارکه کننده پدید می آید ، احساس گناه و خیانت نسبت به خوشبختی فرزندان است ، به علاوه بیم از آینده ای مبهم برای خود و فرزندان ، واکنشهای گوناگونی را در آنان پدید می آورد و این وضعیت ، احساس گناه را شدت می بخشد . [ 4]
احساس تنهایی
بعد از مدتی که از طلاق می گذرد ، فرد احساس تنهایی می کند ، زیرا از محیط امن خانواده که دیگران علیرغم تمام مسائلشان در آن زندگی می کنند ، جدا شده و باید با تمام مسائل تنها زیستن و طلاق رو در رو شود . تحقیقات نشان می دهد زنان بیش از مردان ، پس از طلاق احساس تنهایی می کنند .
مشکلات روحی و جسمی
فقدان همسر و تنهایی پس از طلاق موجب می شود که اکثر زنان پس از جدایی به ناراحتی های روحی و جسمی دچار شوند و همچنان نیازهای عاطفی خود را در شوهر قبلی خود جستجو نمایند . کمبود معاشرت و تفریح به علت مسائل شهرنشینی در کلانشهر ، مشکلات عاطفی زن را می افزاید .[ 5]
البته مشکلات روحی پس از طلاق به مراتب بیش از صدمات جسمانی آن می باشد . بعد عاطفی طلاق علی القاعده برای زن و مرد مساوی است ، مگر شرایط دیگری آن را تغییر دهد . لذا احساس خسارت بیشتر توسط زن در مسئله طلاق ، به دو گانگی موقعیت اجتماعی و اقتصادی زن و مرد در جامعه باز می گردد .
زن مطلقه به علت عدم استقلال اجتماعی فاقد پایگاه اجتماعی معینی بوده و به خانواده پدر یا برادر وابسته است . تفاوت زن و مرد در ازدواج مجدد پس از طلاق نیز به موقعیت اجتماعی ـ اقتصادی متفاوت آنها باز می گردد . در واقع طلاق یک تهدید اجتماعی ـ اقتصادی برای زن محسوب می شود .[ 6 ] لذا مشکلات زنان در ابعاد مختلف پس از طلاق ، بیش از مردان می باشد .
مشکل دوگانگی نقش
زنان در ارتباط با فرزندان خود علاوه بر مشکل اقتصادی با دوگانگی نقش مواجه می شوند و نبود نقش پدر ، فرزندان را دچار مشکل می کند . زن مطلقه برای فرزندانش هم باید پدر باشد هم مادر و مرد نیز متعاقباً چنانچه کودک با او زندگی کند ، باید هم نقش مادر و هم نقش پدر را بر عهده بگیرد .[ 7 ]
مشکلات اقتصادی
مهمترین مشکل زن پس از طلاق مسئله اقتصادی است . این موضوع برای زنان کم سواد و فاقد مهارت به صورت حادتری جلوه می کند . واکنش اعضای خانواده نسبت به طلاق و جدایی مختلف است . در برخی موارد آنان نگرانند که فرد متارکه کننده از نظر اقتصادی و مالی به آنها وابسته شود
طلاق می تواند موقعیت اقتصادی ـ اجتماعی فرد مانند شغل او را تحت تأثیر قرار دهد . بسیاری از افراد مطلقه ( اعم از زن یا مرد ) پس از طلاق شغل خود را از دست می دهند .[ 8 ]
از دیگر مسائل و مشکلات زنان مطلقه ، تهیه مسکن و مکانی برای زندگی است . کمتر کسی حاضر است به یک زن مطلقه اتاقی اجاره دهد .
انزوای اجتماعی و اختلال در هویت اجتماعی
وضعیت زن و شوهر پس از طلاق روندی از محرومیتهای گوناگون ، طرد اجتماعی ، اختلال در مناسبات اجتماعی دوران زندگی مشترک در یک دوره کوتاه و یا یک دوره طولانی عدم ارتباط با محیط بیرونی ، فقدان همدل و همراز و نبودن محل زندگی مستقل برای طرفین است .
طلاق شرایطی را ایجاد می کند که منجر به از دست دادن حمایت اجتماعی خانواده از فرد مطلقه ، کاهش نفوذ اجتماعی وی و حتی گاه تضعیف موقعیت ها و فرصتهای اجتماعی فرد می شود . در برخی مواقع رفتار جامعه با زنان مطلقه به گونه ای است که احساس می کنند دیگر جایی در جامعه ندارند .
فرد مطلقه نه در مقام یک مجرد است و نه در مقام یک متأهل . جامعه تعریف و جایگاه مناسبی را برای وی در نظر نمی گیرد و نگرش منفی نسبت به فرد مطلقه وجود دارد ، گوئی آنان افرادی بوده اند که از تمایلات و خواهشهای خود پیروی کرده و از برخورد با واقعیات زندگی خودداری کرده اند و منافع خود را بر مصالح خانواده ترجیح داده اند .[ 9 ]
در واقع ارزیابی بسیار منفی جامعه از طلاق به ارزیابی منفی از شخصیت زن و شوهری که جدا شده اند ، تعمیم داده می شود .[ 10 ]
زنان مطلقه از گزند طعنه ها و نگاههای کنجکاوانه دوستان ، اطرافیان و آشنایان در امان نیستند ، به طور مثال بعضی معتقدند که وجود زن مطلقه در اتاق عقد خوش یمن نمی باشد .
مذموم بودن طلاق در جامعه و مقصر شمردن زن در طلاق ، منجر به تنگی روابط اجتماعی زن مطلقه می شود و بدین ترتیب ارزشهای حاکم بر جامعه بیش از مشخصات فردی بر مشکلات زنان مطلقه می افزاید .[ 11 ]
از سوی دیگر روحیه جامعه ایرانی به گونه ای است که شخصیت زن را درچارچوب خانواده می بیند ، لذا با شکستن این کانون شخصیت و هویت خانوادگی زن دستخوش اختلال می شود .[ 12 ]
کاهش فرصتهای ازدواج
زنان مطلقه معمولاً نسبت به مردانی که متارکه نموده اند ، کمتر ازدواج مجدد می کنند . از جمله علل اجتماعی این وضعیت ، وجود فرزندان ، سن زن و عدم پذیرش مردان جهت ازدواج با زن مطلقه می باشد . البته این امر به علل عاطفی مانند شکست در ازدواج قبلی و عدم تمایل برای ازدواج و نیز عدم اعتماد مردان به موفقیت زنان مطلقه در زندگی زناشویی و عدم روحیه مناسب جهت آغاز زندگی جدید باز می گردد .[ 13 ]
در فرهنگ ایرانی زنان مطلقه برای ازدواج ، از اعتبار کمتری برخوردارند و مردی که ازدواج نکرده کمتر به سراغ آنها می رود و در اغلب موارد مردانی که زنان خود را از دست داده اند یا همسر خود را طلاق داده اند ، به خواستگاری آنها می آیند ، در این شرایط زن مطلقه دیگر نمی تواند آزادانه حق انتخاب داشته باشد و سطح توقعات او از طرف متقابل ، بسیار تنزل می کند و بسیاری از شرایط ناگوار را به اجبار پذیرا می شود ، زیرا در غیر اینصورت برای همیشه تنها خواهد ماند .[ 14 ]
ارتکاب به جرم و بزهکاری
از آنجا که یکی از کارکردهای خانواده ، ارضاء تمایلات جنسی بوده است ، با فروپاشی خانواده ، فرد با فقدان ارضاء جنسی مواجه می شود .[ 15 ]
چنانچه فرصت ازدواج و تمتع جنسی از طریق مشروع میسر نشود و فرد چنین نیازی را به دلیل تجربه جنسی قبلی شدیدتر از گذشته احساس نماید ، به سوی انحرافات جنسی و فساد اخلاقی کشیده می شود . احتمال وقوع این شرایط علی الخصوص زمانی که فرد با مشکلات اقتصادی و تأمین معاش دست به گریبان باشد ، شدت می یابد و فرد مطلقه را به سوی مفاسد مالی و اخلاقی سوق می دهد
کاهش رضایت از زندگی
کمبل و همکاران وی اثر متغیرهایی چون وضع ازدواج و سن را بر رضایت از زندگی مطالعه کرده اند . یکی از قوی ترین همبستگی های آماری ، میان رضایت از زندگی و وضع ازدواج بوده است . افراد مطلقه ، کمترین میزان رضایت را ابراز کرده اند . کمبل اظهار می کند که سه نوع رضایت قابل تفکیک است :
رضایت ناشی از برخورداری و درآمد مناسب ( Having )
رضایت ناشی از بودن و این که ما چه کسی هستیم ( Being )
رضایت ناشی از ارتباط ( Relating ) که به رابطه اجتماع از حیث شدت و درگیری عاطفی برمی گردد
به اعتقاد وی رضایت ناشی از بودن با احساس کنترل بر زندگی خود در مقابل این احساس که زندگی توسط نیروهای بیرون از ما کنترل می شود ، مرتبط است .
رضایت از رابطه نیز از دو جهت بر رضایت از زندگی اثر دارد . از یکسو با تأمین نیازهای عاطفی ـ شناختی و حتی مالی و از سوی دیگر از طریق مهار تمایلات افراد ، از آرزوهای بی پایان و ارضاء نشدنی آنان جلوگیری می کند .[ 16 ]
نتیجه:
در پایان؛ فی واقع برای حمایت از زنان طلاق گرفته نیاز به فرهنگ سازی و لایه برداری از تفکرات کهنه و خرافه پرستی ( که این روزها بدبینی هم چاشنی آن شده است ) از هر گونه تدوین قانون و تبصره و ماده ای مهمتر است و باید پذیرفت که زن طلاق گرفته بعد از تحمل فشار روحی و روانی در خانه همسر سابقش حق دوباره زیستن و داشتن یک زندگی آرام را داراست .
منابع ،پی نوشت ها :
قانون مدنی
{1}حسن بصیری هریس، مشکلات زنان مطلقه،روزنامه تدبیر، دانا،کد695378-1395/01/18
[ 2 } سوزان فوروارد ، مردان زن ستیز ، ترجمه شیما نعمت اللهی ، انتشارات خجسته ، 1377 ، ص335 و ص340 .
[ 3 } کگی کریستیان ، بعد از جدایی ، ترجمه مهشید میرمعزی ، نشر بانو ، 1377 ، ص78 .
[ 4 } دکتر تایبر ، بچه های طلاق ، ترجمه توران دخت تمدن ، انتشارات روشنفکران ، 1369 ، ص 106 .
[ 5 } دکتر فرجاد ، محمد حسین ، آسیب شناسی اجتماعی و ستیزه های خانوادگی و طلاق ، نشر منصوری ، 1372 ، ص163 .
[ 6 } اورعی ، غلامرضا ، بررسی مسائل اجتماعی ایران ، انتشارات خوشه ،1366 ، ص 64 .
[ 7 } دکتر فرجاد ، محمدحسین ، آسیب شناسی اجتماعی و ستیزه های خانوادگی و طلاق ، نشر منصوری ، 1372 ، ص 153 .
[ 8 } همان .
[ 9 ] همان ، ص155 .
[ 10 } ادیب ، محمد حسین ، جامعه شناسی ایران ، نشر هشت بهشت ( اصفهان ) ، 1374 ، ص 87 .
[ 11 } دکتر فرجاد ، محمدحسین ، آسیب شناسی اجتماعی و ستیزه های خانوادگی و طلاق ، نشر منصوری ، 1372 ، ص165 .
[ 12 } ادیب ، محمد حسین ، جامعه شناسی ایران ، نشر هشت بهشت ( اصفهان ) ، 1374 ، ص87 .
[ 13 } دکتر فرجاد ، محمدحسین ، آسیب شناسی اجتماعی و ستیزه های خانوادگی و طلاق ، نشر منصوری ، 1372 ، ص165 .
[ 14 } حسینی ، بیرجندی ، سید مهدی ، مشاوره ازدواج ، انتشارات آوای نور ، 1377 ، ص264 .
[ 15 } ویلیام ، جی ، گود ، خانواده و جامعه ، ویدا ناصحی ، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، 1352 ، ص 265 .
[ 16 }عبدی ، عباس ، گودرزی ، محسن ، تحولات فرهنگی در ایران ، انتشارات سروش ، 1378 ، صص 163 – 164 .